از پَرهاى سوخته و خِیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته،
از لحظاتى که سِیلى مى وزید و صحرا در عَطَشى
طولانى،ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.
حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مُکرر مى کنیم.
چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سَر بر شانه هاى
آسمان مى گرییم.
« اى چَرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى؟! »
دلِ زینب علیهاالسلام براى خلوتِ مَزارِ جَدَش پَر مى کشد
تا به دور از چشمِ خونبارِ رُباب و سکینه و سجاد علیه السلام
و این کاروانِ داغدار،پیراهنِ کهنه و خونینِ حسین علیه السلام
را بر سَر و روى خویش ب دل نوشته های من...
ادامه مطلبما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hastimoo بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 28 مرداد 1400 ساعت: 3:04